Web Analytics Made Easy - Statcounter

درحالی که این روزها تعداد زیادی از جوانان برای داشتن درآمدیک میلیون تومانی سر و دست می شکنند، برخی از جوانان با به کارگیری ایده و خوش ذوقی از پرورش کاکتوس درآمد۴میلیون تومانی کسب می کنند.

به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم، این روزها که اشتغال یکی از دغدغه های اصلی خانواده ها است و زنان و مردان برای پیدا کردن شغل مناسب در ماراتن ورود به دانشگاه از هم پیشی می گیرند هستند افرادی که جور دیگری فکر می کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

زهرا فتحی، بانوی 24 ساله رامسری با داشتن مدرک دیپلم با بهره گیری از حیاط خانه خود اقدام به پرورش گونه های مختلف گل و گیاه از نوع کاکتوس کرده است. این بانوی هنرمند که در کنار همسر خود به اشتغال مشغول است، ضمن فراهم آوردن محیطی زیبا و دلنشین در حیاط خانه، زمینه اشتغال خود و خانواده‌اش را فراهم ساخته است.

برای ایجاد گلخانه و اشتغال به این کارکاشت هر نوع گیاهی که بتواند خود را با شرایط موجود منطبق تر سازد در حال حاضر بهینه تر است و در این بین نگاه ویژه برخی از افراد مانند خانم فتحی و همسرش آقای لاریجانی به پرورش گیاهان زینتی و ایجاد زمینه اشتغال خانگی که با در آمد زایی همراه است مورد توجه قرار گرفته است.

اسم گلخانه خانم فتحی و آقای لاریجانی «کاکتوسکده لاریجانی» است. با توجه به اینکه «کاکتوسکده لاریجانی» در منطقه رامسر موفق عمل کرده است، چندی پیش جهاد کشاورزی شهرستان رامسرکارگاه آموزشی ترویجی آشنایی زنان روستایی با پرورش گل و گیاهان زینتی (کاکتوس) را باهمکاری و همیاری دهیاری روستای تنگدره غربی و با حضور 13 نفر و با تدریس آقای لاریجانی در محل این کاکتوسکده برگزار کرد. در این کارگاه بانوان روستایی با پرورش ، شرایط نگهداری ، محیط مناسب ، آفات و بیماریها و روش تکثیر گل و گیاهان زینتی کاکتوس آشنا شدند.

در گفت وگویی با زهرا فتحی جزئیات این کارآفرینی آشنا شدیم. وی درباره جزئیات کار خود می گوید.از4سال پیش فعالیت را شروع کردیم. علت گرایش به سمت پروریش گل و گیاه علاقه وافری بود که به گل و گیاه داشتم در حیاط خانمان که حدود 100 متر است ، پرورش گل و گیاه را آغاز کردم.روزی که این کار را شروع کردم به خاطر علاقه خودم بود. بعد از مدتی که تعداد کاکتوس هایم زیاد شد تصمیم گرفتم که آنا را تکثیر کنم، بعد از آن گلخانه را تشکیل دادم. نگهداری گل ها هزینه های زیادی دارد.شغل همسر گلخانه نیست، اما در این کار کمک بسیاری به من می کند. درحال حاضر گلخانه به عنوان شغل دوم وی محسوب می شود.

وی در پاسخ به اینکه سرمایه اولیه برای راه اندازی یک گلخانه بستگی به اندازه و میزان آن دارد گفت:یک جوان برای آغاز فعالیت خود می تواند با 1میلیون تومان شروع کند اما زمان زیادی می برد تا به سود برسد.

فتحی اظهار داشت:در حال حاضر پرورش 300 نوع کاکتوس در حیاط منزل و گلخانه داریم. حیاط خانه را طبقه بندی کردیم. اگر مسئولین کارآفرینان این حوزه را حمایت کنند آنان می توانند با راه اندازی گلخانه های گل و کاکتوس برای جوانان این خطه اشتغال ایجاد کرده .

وی ادامه می دهد:گلخانه داشتن از آن دسته شغل‌هایی است که شاید به خاطر سختی‌های آن جوان‌ها دیگر کمتر به آن رغبت نشان دهند و شاید از نظر خیلی از مردم سوددهی نداشته باشد؛ اما جالب است بدانید اگر راه و روش این کارا را بلد باشید، می‌توانید از این شغل پول خوبی به دست آورید. در سال های ابتدایی شروع فعالیتمان خیلی ضرر کردیم چرا که هیچ کس نبود تا ما را راهنمایی کند. به کمک همسرم و با مطالعه و تحقیق به صورت تجربی یاد گرفتیم که چگونه باید از یک گلخانه در جهت رسیدن به سود کسب درآمد کنیم.

این بانوی کارآفرین گفت:هر 2ماه یکبار اگر گونه های گیاهی در گلخانه تمام شود باید بذر خریداری و گل ها را تکثیر کنیم. هم توزیع کننده هستیم و هم به صورت خرد به فروش می رسانیم. در شهرستان رامسر دومین نفری هستیم که به پرورش کاکتوس گرایش پیدا کرده ایم. در ماه حدود 4میلیون کسب درآمد داریم.

فتحی بیان کرد:شرایط نگهداری ، محیط مناسب ، آفات و بیماریها و روش تکثیر گل و گیاهان زینتی کاکتوس کار آسانی نیست. حداقل برای من آسان نبود. زمان زیادی برد تا به سود رسیدیم و ضررو زیان کاهش یافت. با سرمایه ای کمتر از 10میلیون شروع کردیم در حال حاضر حدود 60 تا 70 میلیون سرمایه داریم.

وی گفت:کاکتوس علاوه بر اینکه گیاه زیبایی است و بعد از مدتی نگهداری در فصل خودش گل می دهد از نظر علمی هم خاصیت هایی دارد که به گفته کارشناسان خاصیت ضدافسرگی، کاهش کلسترول خون و محافظت از سلول های مغزی از مهم ترین این خاصیت ها است و در کل من از پرورش و نگه داری و مخصوصاً پیوند زدن گیاهان به هم لذت میبرم.

انتهای پیام/

R1012189/P1011115/S7,82/CT1

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۵۰۷۷۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!

      داستان کوتاه

      مریم رحمَنی

       یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجره‌ی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیده‌ام.مثل وقت‌هایی که خواب می‌بینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمی‌توانم از هم تفکیک کنم.

   پرده‌ی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بی‌اختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانه‌ام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشم‌هایم بسته نمی‌شد و مدام تصویر مردی قوی هیکل می‌آمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشم‌هایم را باز می‌کردم و سعی می‌کردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکان‌ها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمی‌شود بیدارش کرد. 

  نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن می‌شد و داشتم فکر می‌کردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم می‌رفتم یک لامپ می‌خریدم و خودم عوضش می‌کردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جمله‌ی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد! 

  لای پنجره باز بود و سوز تندی می‌آمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم. 

   برگ‌های درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانه‌ی ما، همین‌طور داشتند تکان می‌خوردند و یک صدای خش‌خش ریزی توی هوا می‌رقصید. 

   بوی دود سیگار از کنار بینی‌ام رد شد و بی‌هوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده‌ی مرکز شهر و وسط این‌همه شلوغی کمتر پیش‌ می‌آید ماه را گوشه‌ای از آسمان ببینم. با زن همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می‌کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن‌قدرها که تصور می‌کردم باد سردی نمی‌وزید. 

-شما هم خواب‌تون نمیاد؟ 
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پی‌اش! 

هم‌زمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را به‌خاطر بسپارم. 

- من هیچ صدایی نشنیدم! 
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
 
کلمه‌ی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه می‌دانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين. 


به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود. 

زن گفت: چای یا قهوه می‌خورید؟ 
گفتم: این موقع شب نه! خوابم می‌پرد و تا صبح باید داستان‌سرایی کنم! 
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزه‌ای زده‌ام، چهره‌ی بی‌تفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمی‌دانستم کجاست خنده‌ام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم. 

زن گفت: شب‌ها خیلی طولانی‌اند. 
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنه‌ی وسط حیاط نشستم تا راحت‌تر بتوانم به حرف‌هایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید! 

-پس چکار کنم؟ 
- من و همسرم فیلم می‌بینیم. گاهی بازی می‌کنیم. منچ و مارپله. 

دوباره خندیدم و دوباره خنده‌ام را و بالاپوشم را جمع کردم. 
- فیلم‌های توی خیابان را هر روز می‌بینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور می‌کنم. فیلم به چه کارم می‌آید. 

داشت لابلای برگ‌های اکالیپتوس دنبال چیزی می‌گشت. 
- ها... بیا... اومد بالاخره

-چی اومد؟ 
-ماه! خودتم داشتی دنبالش می‌گشتی.

از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجه‌ی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که می‌دیدم مجموعه‌ای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمی‌دیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود. 

-قشنگه.. نه؟ 
-خیلی 

-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه می‌کنه، تو اونو. 

صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع  کرد. 

دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟ 
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آن‌قدر صدای خنده‌اش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
 
-برای صدای شازده‌کوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمی‌خوری؟ 
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد. 

یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم می‌خورد تصمیم‌های عجیبی برای خانه‌داری می‌گیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شب‌ها دم‌نوش‌های خوشمزه درست کنم. یا این‌که فردا عصر حتما کیک هویج درست می‌کنم و برای همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌برم و باهاش دوست می‌شوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب می‌ریزم. 

برگ‌ها را از توی دستم ریختم کف حیاط. 

توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافه‌ی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبه‌ی خالی کبریت در می‌آورد و هی زیر لب می‌گفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایه‌ی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبه‌ی درگاهی آشپزخانه رویش را به‌سمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچه‌تون رد شدن و تو ترسیدی؟ 

گفتم آره. اولین‌بار بود که یکی از بچه‌های کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف می‌کرد. 

- و تو فکر کردی قاتل‌های امیرکبیر حمله کردن! 
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید. 

بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حمله‌ی غازهای وحشی خیلی ترسناکه! 

قوطی نسکافه و جعبه‌ی چای کیسه‌ای کنار هم و هر دستم روی یکی‌شان. 
یا باید چای می‌خوردم یا یک قهوه‌ی فوری.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • آقای حسن فتحی! تکلیف ما با آخرین ساخته شما دقیقا چیست؟
  • نمایشگاه دست ساخت‌های دانش آموزی در سنندج
  • سه هزار و ۳۵۴ پروانه راه‌اندازی گلخانه خانگی در سیستان و بلوچستان صادر شد
  • راه‌اندازی ۱۹۷۵ گلخانه خانگی در سیستان و بلوچستان
  • آقای حسن فتحی! تکلیف ما با آخرین ساخته شما دقیقاً چیست؟
  • ایجاد اشتغال برای روستائیان با احداث گلخانه‌های خانگی در سیستان وبلوچستان
  • (ویدئو) وقتی آوازه «نون خ» در حیاط هیئت دولت می‌پیچید!
  • آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!
  • وقتی آوازه نون خ در حیاط هیئت دولت می‌پیچید! + فیلم
  • فقط ۱۰ ثانیه فرصت دارید تا کاکتوس پنهان را پیدا کنید+ پاسخ